کد خبر: 345 ، سرويس: داستان
تاريخ انتشار: 20 اسفند 1390 - 00:02
خدایا چقدر وقت دارم!!!

خدایا چقدر وقت داریم


آمد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق می‌کند

گفت:

حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال می‌شم بتونم کمکتون کنم
گفت: مریضم و امیدی به زندگی ندارم
گفتم: یعنی چی؟
گفت: دارم می‌میرم
گفتم: دکتر دیگه‌ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمی‌شه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میدهد
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه
گفتم: راست می‌گی، حالا سوالت چیه؟
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم می‌میرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمی‌ومدم کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارهای غلط مردم خیلی اذیتم نمی‌کرد
با خودم می‌گفتم بگذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
آخه من رفتنی‌ام و اونا انگار نه
سرشما را درد نیارم من کار می‌کردم اما حرص نداشتم
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمی‌کردم و دوستشون داشتم
ماشین عروس که می‌دیم از ته دل شاد می‌شدم و دعا می‌کردم
گدا که می‌دیدم از ته دل غصه می‌خوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک می‌کردم
مثل پیرمرد‌ها برای همه جونا آرزوی خوشبختی می‌کردم
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن را قبول می‌کنه؟
گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم می‌رسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه
 آرام آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر داشت می‌رفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!
هم کفرم داشت در می‌ومد و هم ازتعجب داشتم شاخ دار می‌شدم گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: می‌تونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند: نه! خلاصه حاجی
ما رفتنی هستیم. مگر زمانش فرقی دارد؟ باز خندید و رفت و من را در فکر فرو برد.

اندیشه

لينک خبر:
http://www.bonarazadegan.com/fa/posts/345