پربازدیدترین ها
لینک دوستان
تاريخ انتشار: 22 مرداد 1391 - 23:03
ارسال شده بيش از 12 سال پيش ، بازديد: 3334

روستای زرگر

 

هم ‌ایرانی‌اند هم اروپایی، هم فارسی می‌دانند هم ترکی؛ صورتشان هم شبیه آریایی‌هاست، هم شبیه گلادیاتور‌ها و وایکینگ‌ها، قدشان بلند است و مهربانیشان همچون محبت مردم ایل به مهمان‌ها. مسلمان شیعه‌اند، کارشان دامداری و کشاورزی؛ به سبک همه روستاییان، مرغ و خروس و غاز هم نگه می‌دارند؛ بعضی زن‌ها که هنرمند‌تر از دیگرانند نیز خودشان نان می‌پزند و در مشک، دوغ و کره می‌گیرند و پنیر و ماست می‌بندند.

این مردم اما یک راز دارند، یک نکته مبهم تاریخی که مرموزشان می‌کند.

مردم روستای «زرگر» زبان مادریشان «رومانو» است؛ به زبانشان زرگری هم می‌گویند، اما نه از آن زرگری‌هایی که بعد از هر حرف، «ز» می‌گذارند و زبانشان می‌شود «دزرزوز».

داستان زبان رومانو بیشتر شبیه افسانه است. زرگری‌ها خودشان هم دقیقا نمی‌دانند متعلق به کجای جهان هستند و چه شد که به ایران آمدند و شدند رومانوی شیعه کشاورز ایرانی که به زبان ترکی هم مسلط است. قدیمی‌های روستا یادشان است که در زمان جوانیشان پیرمردی در زرگر بود که تمام حساب و کتاب‌هایش را به زبان روسی می‌نوشت، اما بعد از مرگ او نوشتن به زبان روسی ورافتاد؛ حالا این مردم همه‌شان به زبان رومانو حرف می‌زنند و به لاتین می‌نویسند.

مسافرانی از فرانسه و انگلیس

بچه‌های تحصیلکرده زرگر چند سال پیش چند لغت به زبان رومانو در اینترنت منتشر کردند و از تمام مردم دنیا خواستند که اگر این لغات را می‌شناسند به ایران بیایند. چند ماه بعد سه مسافر از فرانسه و انگلیس به روستای زرگر آمدند و در حالی که شادی‌کنان، ساز و دهل می‌زدند از این‌که همزبان‌هایشان را در ایران پیدا کرده‌اند دست از پا نمی‌شناختند. زرگری‌ها می‌گویند این سه مرد از تجار بزرگ کشورشان بودند که ایتام زیادی را حمایت می‌کردند و اهل کار خیر بودند؛ اما تعجب می‌کردند از این‌که زرگرهای ایران، زبان رومانو را با زبان فارسی و ترکی آنچنان آمیخته‌اند که اصالت زبان به آن شکل که در اروپا تلفظ می‌شود از بین رفته است. رومانوهای اروپایی متعجب بودند از این‌که چرا رومانوهای ایران مثل ۱۸ هزار همزبان شناخته شده خود در اروپا، تشکیلات ندارند و در نشست سالانه آن‌ها در ترکیه حضور ندارند و آواره و بی‌سروسامانند.

آوای آواره

رومانو‌ها حتی آن‌ها که تشکیلات منظمی دارند، آواره‌اند. این مردم معلوم نیست که از چه سرزمینی آمده‌اند و چه اتفاقی افتاد که در جهان پراکنده شدند. «سرهنگ» از بقیه مردم آبادی به تاریخچه رومانو‌ها مسلط‌تر است. او خودش در زمان جنگ ایران و عراق، چند بی‌سیم‌چی زرگر داشت که پیام‌های بسیار مهم را به آن‌ها می‌سپرد تا عراقی‌ها از آن سردرنیاورند؛ که سر هم در نمی‌آوردند و عاقبت نیز نفهمیدند که این زبان چه زبانی است. سرهنگ می‌گوید هیچ‌کس غیر از زرگر‌ها از زبان رومانو سردر نمی‌آور​د و هیچ‌کس مطمئن نیست​ این مردم از چه آب و خاکی ریشه گرفته‌اند؛ اما روایتی هست که می‌گوید رومانو‌ها طایفه‌ای هستند که قرن‌ها پیش از مرزهای شمال ایران وارد شده‌اند و چون زندگی عشایری داشته‌اند در بخش‌های مختلف ایران پخش شده‌اند و بتدریج یکجانشین شده‌اند و کشاورزی و دامداری را پیشه خود کرده‌اند.

روایتی دیگر اما می‌گوید رومانو‌ها اصالتا ایرانی‌اند و به خاطر شجاعتشان، جزو سربازان قزلباش شاه‌عباس صفوی بوده‌اند. عده‌ای نیز معتقدند​ چون زرگر‌ها جنگجو و دلیرند هیچ وقت با حکومت‌های وقت، سرسازش نداشته‌اند و برای این‌که حکومت‌ها از خطرشان مصون باشند آن‌ها را در دنیا پخش کرده‌اند؛ هر چند این عده نمی‌گویند که چه حکومتی، در چه زمانی و از کدام سرزمین چنین تصمیمی گرفته است.

برای همین زرگر‌ها همیشه دو به شک زندگی می‌کنند؛ آنها‌گاه خودشان را مردمانی از کشور رومانی می‌دانند و‌گاه از یونان و‌گاه زبان رومانو را ملاک قرار می‌دهند تا بگویند ریشه در کشور ایتالیا دارند. معتقدان به این روایت می‌گویند که در جنگ ایران و روم، ۲۰۰ نفر از رومانو‌ها به دست پادشاه ایران اسیر شدند، اما چون اندام‌های ورزیده و قوی داشتند مورد عفو پادشاه قرار گرفتند و در نزدیکی قزوین ساکن شدند.

آیرانه سی، قمیل و فاملا

اگر مهمان عزیز کرده باشی، زرگر‌ها در بدو ورود برایت «آیرانه سی» می‌آورند. آیرانه سی یعنی دوغ آن‌هم دوغی خنک‌شده با تکه‌های یخ که یک قاشق غذاخوری پُر رویش کره است و هر مهمانی نصیبش نمی‌شود.

نکته: افسانه‌ها می‌گوید مردم روستای زرگر از بقایای کولی‌های اروپا هستند، اما چون ماهیت این افسانه‌ها روشن نیست، زرگر‌ها خودشان را ایرانی می‌دانند؛ هرچند به زبان رومانو سخن می‌گویند.

وقتی زرگر‌ها به زبان رومانو با هم حرف می‌زنند فردی که شنونده است، حتی کلمات را هم تشخیص نمی‌دهد چه رسد به معنیشان؛ اما این‌ها که مردمی با محبت مردمان ایل‌اند سرعت حرف‌زدنشان را کم می‌کنند و شمرده شمرده کلمات را ادا می‌کنند تا غیر رومانو‌ها هم چیزی بفه‌مند. «قمیل»‌‌ همان «کمل» انگلیسی‌ها و شتر ما فارسی زبان‌هاست که زرگر‌ها «ک» آن را «ق» تلفظ می‌کنند. «فاملا» هم‌‌ همان «فمیلی» انگلیسی زبان‌هاست که ما به آن خانواده می‌گوییم. «پپری» و «سمنتی» هم می‌شود ادویه و فلفل و سیمان که دیکته و تلفظش شباهت زیادی به کلمات انگلیسی دارد. زرگر‌ها زبانشان را هم به حروف لاتین می‌نویسند؛ شاید برای همین است که اصرار دارند بگویند اجدادشان مردمی از مردمان رم بوده‌اند.

عاشق کتاب و چوگور

مضراب بر تارهای «چوگور» زخم می‌زند و «عاشق کتاب»، داستان «کَرَم و اصلی» را می‌خواند. کَرَم، عاشق اصلیِ ارمنی است، اما پدر اصلی به وصلت با مسلمان رضایت نمی‌دهد. اما کَرم و اصلی، واله و شیدایند پس راهی نیست جز این‌که سوزانده شوند. حاکم شهر این‌ها ولی مسلمان است پس دلش با سوزاندن عشاق نیست برای همین دو مجسمه به شکل عاشق و معشوق درست می‌کنند و مقابل چشم همه مردم شهر، آن دو را می‌سوزانند، در حالی که کَرم و اصلی با هم در شهری دیگر پیمان زناشویی می‌بندند.

عاشق کتاب، زخمه‌های مضراب بر چوگور را شدید‌تر می‌کند و با تحریرهای تُرکی‌اش، سوز شیرین داستان را در فضا می‌پاشد؛ اتاق از نغمه‌های عاشقانه پُر است. «مش کتاب» کلاه پوستی‌اش را می‌خواهد تا عاشقانه‌ای دیگر بخواند؛ «قریب و شاه صنم».

قریب در خواب، دو انگشتش را بالا می‌گیرد و از لای آن دختری در تفلیس را می‌بیند که پری صورت است، شاه صنم نیز در تفلیس خواب می‌بیند که در لای دو انگشتش پسری نمایان است، پری وش در شهر تبریز؛ هر دو در یک زمان. قریب از خواب می‌پرد و‌‌ همان صبح عزم تفلیس می‌کند و شاه صنم از دمادم صبح، پای دروازه شهر به انتظار قریب می‌نشیند. عاشق کتاب، به اینجا که می‌رسد مدهوش است؛ تارهای چوگور، از زخمه‌های او جنون گرفته‌اند و روستاییان جمع شده اطرافش از حظ شنیدن داستان، سرمی‌جنبانند. او تنها نوازنده چوگور در بین زرگرهاست که حرفه‌اش عاشقی‌خوانی است، البته اگر یلدای هفت ساله و چند جوانی را که برای تفریح، چوگور می‌نوازند را جدا کنیم.

وقتی مراسم عروسی در روستا به پاست، بازار عاشق کتاب، داغ است. زرگر‌ها با این‌که آداب ازدواج و زندگی و لباس پوشیدنشان شباهت زیادی به تهران پیدا کرده، اما با این حال، عاشق کتاب و ضربه‌های مضرابش بر چوگور و داستان‌های عاشقانه‌اش را به همه برنامه‌های سرگرم‌کننده مرسوم در مراسم ازدواج ترجیح می‌دهند.

وقتی او می‌خواند و می‌نوازد همه روی زمین می‌نشینند و زانو‌ها را در بغل می‌گیرند و محو داستان‌های عاشقانه ترکی‌اش می‌شوند چون زرگر‌ها باور دارند که این عشق است که موجودات را به حرکت وا می‌دارد.

وفاداری به خانواده، عشق به وطن

زنی که شوهرش می‌میرد هرگز ازدواج نمی‌کند، مردی نیز که همسر دارد هرگز به سراغ زنی دیگر نمی‌رود و اگر کسی خلاف کند، از روستا طرد می‌شود یعنی اگر چه جسمش در روستاست، اما کسی اعتنایی به او نمی‌کند.

این رسم زرگرهاست که مردمش خیلی روی آن تعصب دارند. آن‌ها نه اهل طلاق‌اند و نه اهل بی‌وفایی و خیانت؛ این هم یک رسم برآمده از ایل است.

در زرگر زیاد اتفاق افتاده که زنی شوهرش را در جوانی از دست بدهد و چند بچه قد و نیم‌قد یتیم برایش بماند، اما این زن‌ها هیچ وقت به فکر ازدواج دوباره نمی‌افتند و به پای بچه‌هایی می‌نشینند که از شوهر به جا مانده‌اند؛ شاید برای این‌که می‌دانند تعصبات زندگی ایلی نمی‌گذارد آن‌ها تنها و بی‌کس بمانند. مردهای زرگر هم برای ازدواج مجدد و چند همسری، مثل مردهای دیگر دنیا، توجیه نمی‌آورند و زیرکی نمی‌کنند چون زرگر بودن به آن‌ها، وفاداری را دیکته می‌کند. با این‌که جوان‌های زرگر از لباس پوشیدن و آب و رنگ زندگی تهرانی‌ها تقلید می‌کنند، اما عقایدشان هنوز زرگری است. آن‌ها به باورهای قومیشان احترام می‌گذارند و با این‌که کمتر از گذشته با هم‌روستاییانشان وصلت می‌کنند، اما از زبان و خط و اصالتشان همچنان دفاع می‌کنند.

سرهنگ می‌گوید جوان‌های زرگر چون از بیماری‌های ارثی و مادرزادی می‌ترسند کمتر با دختران و پسران هم روستا ازدواج می‌کنند، اما حتی وقتی با غریبه‌ها وصلت می‌کنند باز هم از زبان رومانو حفاظت کرده و نسل به نسل منتقلش می‌کنند. افتخار سرهنگ به این است که زرگر تنها روستای رومانوزبان ایران است که زبان زرگری را زنده نگه داشته و سرنوشتش مثل نسل فراموش شده رومانو‌ها در شهریار، قوچان، بیله‌سوار و خوی نشده است.

با این‌که افسانه‌ها، زرگر‌ها را به سرزمین‌های دور و نزدیک نسبت می‌دهد و آن‌ها را به نقاطی از اروپا مربوط می‌کند، اما با این حال آن‌ها عاشق ایرانند و خودشان را ایرانی می‌دانند. (حتما رمز ماندگاری آن‌ها نیز همین است).

اگر چه آن‌ها صورتشان هم شبیه آریایی‌هاست و هم شبیه گلادیاتور‌ها و وایکینگ‌ها، ولی آن‌ها هر جا که باشند با‌‌ همان خط لاتینشان می‌نویسند: meen iranisom (من ایرانی هستم)، kato dayatar oyolom (اینجا از مادر متولد شدم) و irani boot manga (و کشورم را دوست دارم).

 

منبع : جام جم آنلاین

Share google plus twitter facebook whatsapp

نظرات تاييد شده: (7 نظر)



نظرات کاربران
کاروان بيش از 12 سال قبل گفت:
واقعا جالب بود از این مطالب واطلاعات بیشتر بذارین. اگه ممکنه اطلاعاتی در مورد مردم قدیم روستای خودمان وموقعی که روستا در خشم کانو بود در سایت بذارین خیلی دوست دارم عکس های اهالی قدیم روستا را درسایت داشته باشیم البته اگه ممکنه دستتون درد نکنه باز هم تشکر میکنم . --- با سلام و تشکر از شما. در این رابطه قبلا اطلاع رسانی شده تا هم روستائیان عکسهایی را که دارند اسکن نموده و ارسال نمایند ولی با توجه به امکانات محدود آن زمان جهت عکاسی حداکثر از سالهای دهه 50 به بعد می توان عکسهایی پیدا نمود. در انتظار همکاری هم روستائیان هستیم. مدیر وب سایت
هم ولاتی بيش از 12 سال قبل گفت:
مطالب بسیار جالب بودند اگه ممکنه عکسهایی از اهالی قدیم روستا در سایتتون بذارین ممنون میشم
علی بناری بيش از 12 سال قبل گفت:
بسیار زیبا و مفید بود خدائیش تا حالا نشنیده بودم راستی اگه تونستین یه چند تا عکس هم ازشون بزارین ممنون میشیم با تشکر از زحمات آقای بناری عزیز --- جناب بناری با سلام و تشکر. در رابطه با عکسهایی از آن روستا متاسفانه موردی پیدا نشد. مدیر وب سایت
حميدپارسامهر بيش از 12 سال قبل گفت:
خيلي جالب بود، واقعا كشور بزرگ و عجيبي داريم
ساسان بنافی بيش از 12 سال قبل گفت:
بسیار زیبا و جالب و دلنشین بود. جناب بناری از اینکه ما را از وقایع روستا و ایران و گوشه کنار وطن عزیزمان اگاه میسازی بسیار متشکریم. مرسی --- جناب آقای بنافی باسلام و تشکر از لطف شما. انجام وظیفه است. موفق باشید. مدیر وب سایت
م.کرمی بيش از 12 سال قبل گفت:
درود.مطلب جالبی است دستتون درد نکنه .با وجودی که اکثر نقاط ایران را از نزدیک دیدم ولی تا بحال درباره این محل و مردمش چیزی نشنیده بودم. --- با سلام. نظر لطف شما است. موفق باشید. بناری. مدیر وب سایت
محسن احمدی بيش از 12 سال قبل گفت:
سلام آقای بناری از زحماتت خیلی خیلی متشکریم. بله این واقعا جای بسی شگقتی است که چنین روستایی در دل ایران وجود دارد. جا دارد که از این روستا دیدن کنیم. --- جناب آقای احمدی با سلام. ایران دیدنیهای فراوانی دارد و این روستا یک نمونه کوچک از آن است. با تشکر از لطف شما. مدیر وب سایت
ارسال نظر

نام: *

ايميل:

وب سايت:

نظر شما: *

کد امنيتي: [تغيير کد]

*
Today / امروز

    Today: Friday 26 Apr2024 امروز: جمعه 07 ارديبهشت 1403

اوقات شرعی

تبلیغات

    شرکت ترخیص کالا و بازرگانی آذین کارون اروند

    ترخیص کالا از تمامی گمرکات کشور

    تهران-بازار شوش-بلور فروشها-پاساژ نور طبقه دوم پلاک۵۲۶

    تلفکس ۰۲۱۵۵۳۵۳۱۹۵-۰۲۱۵۵۳۵۳۲۰۲

    سجاد بهادری
    ۰۹۳۵۷۰۷۲۰۵۹


    *****************

    طراحی نما و دکوراسیون داخلی

    بندر گناوه-خیابان پست،روبروی اداره کار، دکوراسیون آریا سقف

    مجتبی رفعتی-۳۳۵۸-۷۷۰-۰۹۱۷


    *****************

    تنظیم موتور-تعمیرات ای سی یو-شستشوی انژکتور-برقکاری هوشمند شبکه های Can ,Van

    تعمیر و پیکره بندی کلیه نودهای
    Multiplex ,Ecomax ,SMS

    بنار آزادگان-توانا-۸۲۹۶-۶۶۸-۰۹۱۷

تازه ترین مطالب
پیام مدیر


    شعار سال ۱۴۰۳ :


    شعار و هدف وب سایت:


    بیائید با همدلی، همفکری و همکاری روستایمان را آباد و سرافراز نمائیم.

لینکهای دانلود نرم افزار معرفی روستای بنار آزادگان به همراه زندگینامه شهدای روستا قابل نصب بر روی موبایل
تازه ترین نظرات
پيام ها و دلنوشته هاي كاربران

    با سلام و تشكر از حضور شما

  • » چه خواهم کرد بعد از تو ... (بيش از 7 سال قبل)
  • » *************************** غمت پیرم نموده درجوانی نکردم ... (بيش از 7 سال قبل)
  • » *************************** دل شـوریده ام دارد هــوایت ... (بيش از 7 سال قبل)
  • » شعرامام زمان گفتم به مهدی برمن ... (بيش از 7 سال قبل)
  • »  پانهاده خاطرم در کوچه های یاد ... (بيش از 8 سال قبل)
  • » " شعر بلکمی" محلی بلکمی ریشه ... (بيش از 8 سال قبل)
  • » مگر چگونه زندگي ميکنيم که تا ... (بيش از 8 سال قبل)
  • » سلام وخسته نباشی خدمت اقای بناری ... (بيش از 8 سال قبل)
  • » باسلام و خسنه باشید به مدیر ... (بيش از 8 سال قبل)
  • » اینجا دلِ دریاست و خیزابِ عدیده ... (بيش از 9 سال قبل)
  • [ليست پيام ها] [نوشتن پيام]

بازدید
    بازدید امروز: 1159
    بازدید دیروز: 2003
    بازدید کل: 11380359
    افراد آنلاین: 9
go top