وب سایت روستای بنار آزادگان - داستان زيباي دكتر حسابي و دانشجو

فهرست

پربازدیدترین ها

لینک دوستان

صفحه نخست » داستان

تاريخ انتشار: 29 دي 1390 - 00:04

چاپ خبر

داستان زيباي دكتر حسابي و دانشجو

ارسال شده بيش از 13 سال پيش ، بازديد: 4035

روزی یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت: شما سه ترم است که مرا

از این درس می‌اندازید، من که نمی‌خواهم موشک هوا کنم، می‌خواهم در روستایمان معلم شوم.
و از دکتر حسابی چنین پاسخی شنید: تو اگر نخواهی موشک هوا کنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول، ولی تو نمی‌توانی به من تضمین بدهی که يكي از شاگردان تو در روستا نخواهد موشک هوا کند!

نظرات تاييد شده: (3 نظر)

نظرات کاربران

رضا بيش از 13 سال قبل گفت:

دكتر حسابي واقع بين و آينده نگر بود. جوان مي خواست معلم شود و در روستايش درس بدهد . چه كساني را درس بدهد و چرا درس بدهد . براي اينكه خودش پولي بگيرد و يا اينكه كساني را درس بدهد كه در آينده بتواند موشك هوا كند.
از دكتر حسابي پرسيدند جهان سوم كجاست؟ جواب داد : جهان سوم جايي است كه اگر خواستي خانه ات را آباد كني مملكتت خراب مي شود و اگر خواستي مملكتت را آباد كني خانه ات خراب مي شود .

محمدخوارزمی بيش از 13 سال قبل گفت:

با سلامی دوباره خدمت عزیزان دلم. با اینکه آقای واصف و کاتب عزیز هرکه باشند از نظر من عزیز فرهنگی هستند. باز با اینحال حق را به ایشان میدهم. باشد که یک روز مورد لطف ایشان قرار بگیریم.

ناظرهمراه(واصف) بيش از 13 سال قبل گفت:

جتاب خوارزمی
سلام بر شما
از اینکه حق را به اینجانب دادید و مرا به عنوان فرهنگی قلمداد نمودید و همچنین واقعیت را پذیرفتید بسیار ممنونم.

ارسال نظر

نام: *

ايميل:

وب سايت:

نظر شما: *

کد امنيتي: [تغيير کد]