پربازدیدترین ها
- » عکسهایی از زیباترین دختر دنیا در کتاب گینس
- » روز معلم گرامی باد + یک داستان واقعی درباره معلم
- » کارگردان «ستایش» چه درخواستی از نرگس محمدی کرد؟+عکسهای از ستایش و مادرش
- » احاديثي درباره اهميت شب قدر از پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
- » عكسهاي دانش آموزان كلاس پنجم دبستان روستا در سال ۱۳۶۴
- » سخنانی زیبا بر روی عکسهایی زیباتر
- » معیارهای زیبایی در ایران و مقایسه آن با کشورهای دیگر + عکس
- » سوم خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر گرامی باد
- » عکسهایی زیبا از گل باران
- » سیستم وای فای (Wi-Fi) در اينترنت چیست؟
- » عکسهایی جدید از نرگس محمدی بازیگر نقش ستایش
- » عکسهای ماهواره ای بسیار زیبا از روستا - با تشکر از مهندس بهمن امجدی
- » عکسهای بازیگران سینما با لباس احرام در حج
- » تست احساسات افراد
- » لعیا زنگنه «ستایش» شد.+عکسهایی از نرگس محمدی و لعیا زنگنه
- » سری دوم عکسهای روستا
- » عکسهایی به جا مانده از تعزیه روستا
- » یازدهم ذیقعده سالروز ولادت امام رضا علیه السلام / طلوع خورشید خراسان
- » عکسهایی بسیار زیبا از بهار روستا
- » داستانی زیبا و پندآموز از مهربانی نمودن (پاورپوینت)
- » تصویر متحرک جالب توجه، مرزهای سرزمین ایران از دوران ایلام تا کنون
- » سری اول عکسهای روستا
- » تصویر به یاد ماندنی؛ وقتی مورینیو در بارسلونا مترجم بود و گواردیولا بازیکن
- » با شناختن رنگ نام خود به موفقیت برسید
- » روز مادر + تصاویر، اس ام اس و متن های ادبی بسیار زیبا
لینک دوستان
- » سایت فوتبال و ورزش ۳
- » زادگاهم بنارآبشيرين (احمد روزبه)
- » رقـــص شعـــله
- » دشتی اسماعیل خانی (وبلاگ روستای دشتی اسماعیل خانی دشتستان)
- » ديجي كالا (دنياي ديجيتال، بررسي، مقايسه و فروش)
- » جوانان روستای بصری(بوشهر)
- » تصحیح کننده آنلاین مطالب فارسی از نظر دستور خط
- » بنارسلیمانی (وبلاگ روستاي بنارسليماني دشتستان)
- » استانداری بوشهر
- » اداره کل هواشناسی بوشهر
- » پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری اسلامی ایران
- » پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
- » پايگاه خبري خليج فارس
- » وب سايت باشگاه پرسپوليس تهران
- » ویراستار دستور فارسی ۱ ضرب
- » نتایج زنده مسابقات ورزشی ایران و جهان
- » مجموعه کامل آثار شاعران و سخنسرایان پارسیگو
- » فرمانداری دشتستان
کاربر:
سلام
تشکر از سایت شما --- سلام خدمت کاربر گرامی و سپاس از لطف شما. در انتظار نظرات و پیشنهادات شما هستیم. مدیر وب سایت
تشکر از سایت شما --- سلام خدمت کاربر گرامی و سپاس از لطف شما. در انتظار نظرات و پیشنهادات شما هستیم. مدیر وب سایت
ارسال شده بيش از 12 سال پيش
سجاد بهادری:
آیا میدانید: در جهان به ۶۰۰۰ زبان تکلم میشود.
آیا میدانید: هر قاره ای، شهری به نام «رم» دارد.
آیا میدانید: که حلزون می تواند سه سال بخوابد .
آیا میدانید: دلفین ها با یک چشم باز می خوابند .
آیا میدانید: قلب زنان نسبت به مردان تندتر می زند .
آیا میدانید: ناراحتی های پا در زنان ۴ برابر مردان است.
آیا میدانید:کوسه ها از بیماری سرطان در امان هستند .
آیا میدانید: هیچ گورخری، خط های مشابه دیگری ندارد.
آیا میدانید: ۱۳ درصد جمعیت جهان، صحرانشین هستند .
آیا میدانید: چهار پنجم جانوران رو حشره ها تشکیل داده اند.
آیا میدانید: تنها در یک پرواز، زنبور عسل به ۷۵ گل سر می زند.
آیا میدانید: چشم انسان معادل یک دوربین ۱۳۵ مگاپیکسل است.
آیا میدانید: ژاپن، پرمصرف ترین کشور جهان در زمینه انرژی است.
آیا میدانید: در ساخت دیوار بزرگ چین، آرد برنج به کار رفته است.
آیا میدانید: توماس ادیسون، مخترع لامپ از تاریکی وحشت داشت.
آیا میدانید: یک کودک ۴ ساله روزانه بیش از ۴۰۰ سوال می پرسد!
آیا میدانید: شیرها تا سن ۲ سالگی قادر به غرش کردن نمی باشند.
آیا میدانید: در هر یک گرم خاک، حدود ۱۰ میلیون باکتری زندگی می کند.
آیا میدانید: استرس باعث می شود، مرغ ها پرهای خود را از دست بدهند.
آیا میدانید: تعداد مرغ ها در سراسر جهان تقریبا با جمعیت انسان مساوی است.
آیا میدانید: به طور متوسط، هر فردی ۵ سال از عمر خودش را صرف خوردن می کند.
آیا میدانید: سرعت خواندن از صفحه رایانه نسبت به کاغذ معمولی ۲۵ درصد کندتر است.
آیا میدانید: نقاش معروف «لئوناردو داوینچی» معروف ترین نقاشی خود به نام «لبخند مونالیزا» را نه تاریخ زد و نه امضا کرد.
آیا میدانید: بازیافت تنها یک بطری شیشه ای، مقدار انرژی موردنیاز یک لامپ ۱۰۰ واتی به مدت ۴ ساعت را تامین می کند.
آیا میدانید: پرنده فلامینگو قادر است با سرعتی حدود ۵۵ کیلومتر در ساعت پرواز کند. این پرنده در یک شب حدود ۶۰۰ کیلومتر مسافت را طی می کند.
آیا میدانید: هر قاره ای، شهری به نام «رم» دارد.
آیا میدانید: که حلزون می تواند سه سال بخوابد .
آیا میدانید: دلفین ها با یک چشم باز می خوابند .
آیا میدانید: قلب زنان نسبت به مردان تندتر می زند .
آیا میدانید: ناراحتی های پا در زنان ۴ برابر مردان است.
آیا میدانید:کوسه ها از بیماری سرطان در امان هستند .
آیا میدانید: هیچ گورخری، خط های مشابه دیگری ندارد.
آیا میدانید: ۱۳ درصد جمعیت جهان، صحرانشین هستند .
آیا میدانید: چهار پنجم جانوران رو حشره ها تشکیل داده اند.
آیا میدانید: تنها در یک پرواز، زنبور عسل به ۷۵ گل سر می زند.
آیا میدانید: چشم انسان معادل یک دوربین ۱۳۵ مگاپیکسل است.
آیا میدانید: ژاپن، پرمصرف ترین کشور جهان در زمینه انرژی است.
آیا میدانید: در ساخت دیوار بزرگ چین، آرد برنج به کار رفته است.
آیا میدانید: توماس ادیسون، مخترع لامپ از تاریکی وحشت داشت.
آیا میدانید: یک کودک ۴ ساله روزانه بیش از ۴۰۰ سوال می پرسد!
آیا میدانید: شیرها تا سن ۲ سالگی قادر به غرش کردن نمی باشند.
آیا میدانید: در هر یک گرم خاک، حدود ۱۰ میلیون باکتری زندگی می کند.
آیا میدانید: استرس باعث می شود، مرغ ها پرهای خود را از دست بدهند.
آیا میدانید: تعداد مرغ ها در سراسر جهان تقریبا با جمعیت انسان مساوی است.
آیا میدانید: به طور متوسط، هر فردی ۵ سال از عمر خودش را صرف خوردن می کند.
آیا میدانید: سرعت خواندن از صفحه رایانه نسبت به کاغذ معمولی ۲۵ درصد کندتر است.
آیا میدانید: نقاش معروف «لئوناردو داوینچی» معروف ترین نقاشی خود به نام «لبخند مونالیزا» را نه تاریخ زد و نه امضا کرد.
آیا میدانید: بازیافت تنها یک بطری شیشه ای، مقدار انرژی موردنیاز یک لامپ ۱۰۰ واتی به مدت ۴ ساعت را تامین می کند.
آیا میدانید: پرنده فلامینگو قادر است با سرعتی حدود ۵۵ کیلومتر در ساعت پرواز کند. این پرنده در یک شب حدود ۶۰۰ کیلومتر مسافت را طی می کند.
ارسال شده بيش از 12 سال پيش
pesarakebamazze:
با سلامی دوباره خدمت بچه های جنوب. امیدوارم روزهای خوی را پشت سر بگذارید. یه بیت درباره دوستی بگم با اجازه شهروندان محترم
دوستان این دوره زمونه مثل گل انارند / جلوه دارن ولی وفا ندارن.
دوستان این دوره زمونه مثل گل انارند / جلوه دارن ولی وفا ندارن.
ارسال شده بيش از 12 سال پيش
راوی روستا:
خداوند همیشه حواسش هست
چند وقت پیش با پدر و مادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برای مشتریها،، افراد زیادی اونجا نبودن، ۳نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوان و یه پیرزن پیر مرد که نهایتا ۶۰-۷۰ سالشون بود،،
ما غذا مون رو سفارش داده بودیم که یه جوان نسبتا ۳۵ ساله اومد تو رستوران یه چند دقیقهای گذشته بود که اون جوانه گوشیش زنگ خورد، البته من با اینکه بهش نزدیک بودم ولی صدای زنگ خوردن گوشیش رو نشنیدم، بگذریم شروع کرد با صدای بلند صحبت کردن و بعد از اینکه صحبتش تمام شد رو کرد به همه ماها و با خوشحالی گفت که خدا بعد از ۸ سال یه بچه بهشون داده و همینطور که داشت از خوشحالی ذوق میکرد روکرد به صندوق دار رستوران و گفت این چند نفر مشتریتون مهمونه من هستن میخوام شیرینیه بچم رو بهشون بدم،،
به همشون باقالی پلو با ماهیچه بده،، خوب ما همگیمون با تعجب و خوشحالی داشتیم بهش نگاه میکردیم که من از روی صندلیم بلند شدم و رفتم طرفش، اول بوسش کردم و بهش تبریک گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش دادیم و مزاحم شما نمیشیم، اما بلاخره با اصرار زیاد پول غذای ما و اون زن و شوهر جوان و اون پیره زن پیره مرد رو حساب کرد و با غذای خودش که سفارش داده بود از رستوران خارج شد،،،،
خب این جریان تا اینجاش معمولی و زیبا بود، اما اونجایی خیلی تعجب کردم که دیشب با دوستام رفتیم سینما که تو صف برای گرفتن بلیط ایستاده بودیم، ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو دیدم که با یه دختر بچه ۴-۵ ساله ایستاده بود تو صف،،، از دوستام جدا شدم و یه جوری که متوجه من نشه نزدیکش شدم و باز هم با تعجب دیدم که دختره داره اون جوان رو بابا خطاب میکنه،،
دیگه داشتم از کنجکاوی میمردم، دل زدم به دریا و رفتم از پشت زدم رو کتفش،، به محض اینکه برگشت من رو شناخت، یه ذره رنگ و روش پرید،، اول با هم سلام و علیک کردیم بعد من با طعنه بهش گفتم، ماشالله از ۲-۳ هفته پیش بچتون بدنیا اومدو بزرگم شده،، همینطور که داشتم صحبت میکردم پرید تو حرفم گفت،، داداش او جریان یه دروغ بود، یه دروغ شیرین که خودم میدونم و خدای خودم،،
دیگه با هزار خواهشو تمنا گفت،،،،، اون روز وقتی وارد رستوران شدم دستام کثیف بود و قبل از هر کاری رفتم دستام رو شستم،، همینطور که داشتم دستام رو میشستم صدای اون پیرمرد و پیر زن رو شنیدم البته اونا نمیتونستن منو ببینن که دارن با خنده باهم صحبت میکنن، پیرزن گفت کاشکی میشد یکم ولخرجی کنی امروز یه باقالی پلو با ماهیچه بخوریم،، الان یه سال میشه که ماهیچه نخوردم،،، پیر مرده در جوابش گفت، ببین امدی نسازیها قرار شد بریم رستوران و یه سوپ بخریم و برگردیم خونه اینم فقط بخاطر اینکه حوصلت سر رفته بود،، من اگه الان هم بخوام ولخرجی کنم نمیتونم بخاطر اینکه ۱۸ هزار تومان بیشتر تا سر برج برامون نمونده،،
همینطور که داشتن با هم صحبت میکردن او کسی که سفارش غذا رو میگیره اومد سر میزشون و گفت چی میل دارین،، پیرمرده هم بیدرنگ جواب داد، پسرم ما هردومون مریضیم اگه میشه دو تا سوپ با یه دونه از اون نونای داغتون برامون بیار،،
من تو حالو هوای خودم نبودم همینطور اب باز بود و داشت هدر میرفت، تمام بدنم سرد شده بود احساس کردم دارم میمیرم،، رو کردم به اسمون و گفتم خدا شکرت فقط کمکم کن،، بعد امدم بیرون یه جوری فیلم بازی کردم که اون پیر زنه بتونه یه باقالی پلو با ماهیچه بخوره همین،،
ازش پرسیدم که چرا دیگه پول غذای بقیه رو دادی ماهاکه دیگه احتیاج نداشتیم،، گفت داداشمی،، پول غذای شما که سهل بود من حاضرم دنیای خودم و بچم رو بدم ولی ابروی یه انسان رو تحقیر نکنم،، این و گفت و رفت،،
یادم نمیاد که باهاش خداحافظی کردم یا نه، ولی یادمه که چند ساعت روی جدول نشسته بودم و به درودیوار نگاه میکردم و مبهوت بودم،،،، واقعا راسته که خدا از روح خودش تو بدن انسان دمید.
چند وقت پیش با پدر و مادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برای مشتریها،، افراد زیادی اونجا نبودن، ۳نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوان و یه پیرزن پیر مرد که نهایتا ۶۰-۷۰ سالشون بود،،
ما غذا مون رو سفارش داده بودیم که یه جوان نسبتا ۳۵ ساله اومد تو رستوران یه چند دقیقهای گذشته بود که اون جوانه گوشیش زنگ خورد، البته من با اینکه بهش نزدیک بودم ولی صدای زنگ خوردن گوشیش رو نشنیدم، بگذریم شروع کرد با صدای بلند صحبت کردن و بعد از اینکه صحبتش تمام شد رو کرد به همه ماها و با خوشحالی گفت که خدا بعد از ۸ سال یه بچه بهشون داده و همینطور که داشت از خوشحالی ذوق میکرد روکرد به صندوق دار رستوران و گفت این چند نفر مشتریتون مهمونه من هستن میخوام شیرینیه بچم رو بهشون بدم،،
به همشون باقالی پلو با ماهیچه بده،، خوب ما همگیمون با تعجب و خوشحالی داشتیم بهش نگاه میکردیم که من از روی صندلیم بلند شدم و رفتم طرفش، اول بوسش کردم و بهش تبریک گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش دادیم و مزاحم شما نمیشیم، اما بلاخره با اصرار زیاد پول غذای ما و اون زن و شوهر جوان و اون پیره زن پیره مرد رو حساب کرد و با غذای خودش که سفارش داده بود از رستوران خارج شد،،،،
خب این جریان تا اینجاش معمولی و زیبا بود، اما اونجایی خیلی تعجب کردم که دیشب با دوستام رفتیم سینما که تو صف برای گرفتن بلیط ایستاده بودیم، ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو دیدم که با یه دختر بچه ۴-۵ ساله ایستاده بود تو صف،،، از دوستام جدا شدم و یه جوری که متوجه من نشه نزدیکش شدم و باز هم با تعجب دیدم که دختره داره اون جوان رو بابا خطاب میکنه،،
دیگه داشتم از کنجکاوی میمردم، دل زدم به دریا و رفتم از پشت زدم رو کتفش،، به محض اینکه برگشت من رو شناخت، یه ذره رنگ و روش پرید،، اول با هم سلام و علیک کردیم بعد من با طعنه بهش گفتم، ماشالله از ۲-۳ هفته پیش بچتون بدنیا اومدو بزرگم شده،، همینطور که داشتم صحبت میکردم پرید تو حرفم گفت،، داداش او جریان یه دروغ بود، یه دروغ شیرین که خودم میدونم و خدای خودم،،
دیگه با هزار خواهشو تمنا گفت،،،،، اون روز وقتی وارد رستوران شدم دستام کثیف بود و قبل از هر کاری رفتم دستام رو شستم،، همینطور که داشتم دستام رو میشستم صدای اون پیرمرد و پیر زن رو شنیدم البته اونا نمیتونستن منو ببینن که دارن با خنده باهم صحبت میکنن، پیرزن گفت کاشکی میشد یکم ولخرجی کنی امروز یه باقالی پلو با ماهیچه بخوریم،، الان یه سال میشه که ماهیچه نخوردم،،، پیر مرده در جوابش گفت، ببین امدی نسازیها قرار شد بریم رستوران و یه سوپ بخریم و برگردیم خونه اینم فقط بخاطر اینکه حوصلت سر رفته بود،، من اگه الان هم بخوام ولخرجی کنم نمیتونم بخاطر اینکه ۱۸ هزار تومان بیشتر تا سر برج برامون نمونده،،
همینطور که داشتن با هم صحبت میکردن او کسی که سفارش غذا رو میگیره اومد سر میزشون و گفت چی میل دارین،، پیرمرده هم بیدرنگ جواب داد، پسرم ما هردومون مریضیم اگه میشه دو تا سوپ با یه دونه از اون نونای داغتون برامون بیار،،
من تو حالو هوای خودم نبودم همینطور اب باز بود و داشت هدر میرفت، تمام بدنم سرد شده بود احساس کردم دارم میمیرم،، رو کردم به اسمون و گفتم خدا شکرت فقط کمکم کن،، بعد امدم بیرون یه جوری فیلم بازی کردم که اون پیر زنه بتونه یه باقالی پلو با ماهیچه بخوره همین،،
ازش پرسیدم که چرا دیگه پول غذای بقیه رو دادی ماهاکه دیگه احتیاج نداشتیم،، گفت داداشمی،، پول غذای شما که سهل بود من حاضرم دنیای خودم و بچم رو بدم ولی ابروی یه انسان رو تحقیر نکنم،، این و گفت و رفت،،
یادم نمیاد که باهاش خداحافظی کردم یا نه، ولی یادمه که چند ساعت روی جدول نشسته بودم و به درودیوار نگاه میکردم و مبهوت بودم،،،، واقعا راسته که خدا از روح خودش تو بدن انسان دمید.
ارسال شده بيش از 12 سال پيش
راوي روستا:
پنج حسرت بزرگ انسانها
یه پرستار استرالیایی بزرگترین حسرتهای آدمهای در حال مرگ رو جمع کرده و پنج حسرت رو که بین بیشتر آدمها مشترک بوده منتشرکرده است.
اولین حسرت: کاش جراتاش رو داشتم اون جوری زندگی میکردم که میخواستم٬ نه اون جوری که دیگران ازم توقع داشتن
حسرت دوم: کاش این قدر سخت کار نمیکردم
حسرت سوم: کاش شجاعتاش رو داشتم که احساساتام رو به صدای بلند بگم
حسرت چهارم: کاش رابطههام رو با دوستان خوبم حفظ میکردم
حسرت پنجم: کاش شادتر میبودم
یه پرستار استرالیایی بزرگترین حسرتهای آدمهای در حال مرگ رو جمع کرده و پنج حسرت رو که بین بیشتر آدمها مشترک بوده منتشرکرده است.
اولین حسرت: کاش جراتاش رو داشتم اون جوری زندگی میکردم که میخواستم٬ نه اون جوری که دیگران ازم توقع داشتن
حسرت دوم: کاش این قدر سخت کار نمیکردم
حسرت سوم: کاش شجاعتاش رو داشتم که احساساتام رو به صدای بلند بگم
حسرت چهارم: کاش رابطههام رو با دوستان خوبم حفظ میکردم
حسرت پنجم: کاش شادتر میبودم
ارسال شده بيش از 12 سال پيش
راوي روستا:
گلچين طنز پـَـ نـَـ پـَـ
ساعت ۸ صبح کلاس داریم .منم خمیازه میکشم و دهنم یه متر باز میشه .
استاد میگه چیه خوابت میاد؟ پـَـ نـَـ پـَـ میخوام بخورمت
--------------------------------------------------------------------------------
تو ایستگاه متروی آزادی یکی ازم پرسید اینجا آخرشه؟ منم گفتم پـَـ نـَـ پـَـ نیم
ساعت برای ناهار و نماز نگه داشته بعد دوباره راه میوفته
--------------------------------------------------------------------------------
دوازده شب رسیدم دم خونه کلید نداشتم به داداشم زنگ زدم
میگم یواش درو باز کن بقیه بیدار نشن .میگه در خونه رو؟
پَـــ نَ پَـــ در یخچالو!!! سر شب گرمم بود رفتم پشت تخم مرغها !
--------------------------------------------------------------------------------
دارن گوسفندرو قربونی میکنن … یه آفتابه آوردن که بش آب بدن
اومده میگه میخوان با آفتابه بش آب بدن؟!
پَ نه پَ آفتابه آوردن ببرنش دستشویی استرسش از بین بره !
--------------------------------------------------------------------------------
رفتیم پایگاه انتقال خون میگه شمام اومدین خون بدین؟
پـــ نه پــ ما پشه ایم اومدیم مهمونی…!
--------------------------------------------------------------------------------
تو خیابون با دوستم داشتم راه می رفتم ، یارو موتوریه گوشیمو از دستم قاپید
دوستم گفت گوشیتو دزدید ؟ گفتم پـَـــ نَ پـَــ برد سیستم عاملشو آپدیت کنه فردا میاره !
--------------------------------------------------------------------------------
شیشه رفته تو دستم , دارم از درد جیغ و داد می کنم
به رفیقم میگم در بیار, میگه شیشه رو؟
میگم پَــــ نَ پَــــ , ادای من و در بیار شاد شیم !
ساعت ۸ صبح کلاس داریم .منم خمیازه میکشم و دهنم یه متر باز میشه .
استاد میگه چیه خوابت میاد؟ پـَـ نـَـ پـَـ میخوام بخورمت
--------------------------------------------------------------------------------
تو ایستگاه متروی آزادی یکی ازم پرسید اینجا آخرشه؟ منم گفتم پـَـ نـَـ پـَـ نیم
ساعت برای ناهار و نماز نگه داشته بعد دوباره راه میوفته
--------------------------------------------------------------------------------
دوازده شب رسیدم دم خونه کلید نداشتم به داداشم زنگ زدم
میگم یواش درو باز کن بقیه بیدار نشن .میگه در خونه رو؟
پَـــ نَ پَـــ در یخچالو!!! سر شب گرمم بود رفتم پشت تخم مرغها !
--------------------------------------------------------------------------------
دارن گوسفندرو قربونی میکنن … یه آفتابه آوردن که بش آب بدن
اومده میگه میخوان با آفتابه بش آب بدن؟!
پَ نه پَ آفتابه آوردن ببرنش دستشویی استرسش از بین بره !
--------------------------------------------------------------------------------
رفتیم پایگاه انتقال خون میگه شمام اومدین خون بدین؟
پـــ نه پــ ما پشه ایم اومدیم مهمونی…!
--------------------------------------------------------------------------------
تو خیابون با دوستم داشتم راه می رفتم ، یارو موتوریه گوشیمو از دستم قاپید
دوستم گفت گوشیتو دزدید ؟ گفتم پـَـــ نَ پـَــ برد سیستم عاملشو آپدیت کنه فردا میاره !
--------------------------------------------------------------------------------
شیشه رفته تو دستم , دارم از درد جیغ و داد می کنم
به رفیقم میگم در بیار, میگه شیشه رو؟
میگم پَــــ نَ پَــــ , ادای من و در بیار شاد شیم !
ارسال شده بيش از 12 سال پيش
Today / امروز
Today: Thursday 09 May2024 امروز: پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403
اوقات شرعی
تبلیغات
شرکت ترخیص کالا و بازرگانی آذین کارون اروند
ترخیص کالا از تمامی گمرکات کشور
تهران-بازار شوش-بلور فروشها-پاساژ نور طبقه دوم پلاک۵۲۶
تلفکس ۰۲۱۵۵۳۵۳۱۹۵-۰۲۱۵۵۳۵۳۲۰۲
سجاد بهادری
۰۹۳۵۷۰۷۲۰۵۹
*****************
طراحی نما و دکوراسیون داخلی
بندر گناوه-خیابان پست،روبروی اداره کار، دکوراسیون آریا سقف
مجتبی رفعتی-۳۳۵۸-۷۷۰-۰۹۱۷
*****************
تنظیم موتور-تعمیرات ای سی یو-شستشوی انژکتور-برقکاری هوشمند شبکه های Can ,Van
تعمیر و پیکره بندی کلیه نودهای
Multiplex ,Ecomax ,SMS
بنار آزادگان-توانا-۸۲۹۶-۶۶۸-۰۹۱۷
تازه ترین مطالب
- » عید فطر مبارک
- » تصاویری از برگزاری مراسم قرآن خوانی در ماه مبارک رمضان - بنار آزادگان فروردین ۱۴۰۳
- » آغاز سال ۱۴۰۳ مبارک
- » بارش باران پائیزی سال ۱۴۰۲
- » عید فطر مبارک
- » نوروز ۱۴۰۲ و آغاز سال جدید بر هم ولایتی های گرامی مبارک
- » نماینده دشتستان : با خرید تضمینی خرما در سال ۱۴۰۱ موافقت شد
- » نوروز باستانی و آغاز سال ۱۴۰۱ خورشیدی مبارک
- » خرید تضمینی خرما کبکاب دشتستان در سال ۱۴۰۰
- » رکاب زنی گروه دوچرخه سواران آبپخش تا شیراز
- » ایام الله ۱۴ و ۱۵ خرداد
- » پشتیبانی از رونق تولید برای تحقق شعار سال ۱۴۰۰
- » برداشت خرما سال ۱۳۹۹ دشتستان بوشهر در سایه بازار کرونا زده
- » ایام تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت باد
- » تصاویری از هرس نمودن فضای سبز خیابانهای اصلی روستای بنار آزادگان در خرداد ماه ۱۳۹۹
- » ۱۴ و ۱۵ خرداد، تجلی پیوند تاریخی و دلبستگی میان امت و امام
- » شب قدر
- » سالروز شهادت حضرت علی (ع) تسلیت باد
- » نوروز ۱۳۹۹ بر هم ولایتی های گرامی مبارک
- » نخلهای همیشه سبز و پایدار مسیر روستای من(بنار آزادگان)
پیام مدیر
شعار سال ۱۴۰۳ :
شعار و هدف وب سایت:
بیائید با همدلی، همفکری و همکاری روستایمان را آباد و سرافراز نمائیم.
لینکهای دانلود نرم افزار معرفی روستای بنار آزادگان به همراه زندگینامه شهدای روستا قابل نصب بر روی موبایل
تازه ترین نظرات
- » 4 ماه قبل گفت: سلام و سلامت باشید ...
- » 7 ماه قبل گفت: عالی بود من همیشه ...
- » 8 ماه قبل گفت: درود بر شما سایت ...
- » 10 ماه قبل گفت: سلام خدمت بزرگواران بنده ...
- » 10 ماه قبل گفت: سلام. سلامت باشید. وبسایت ...
- » حدود 1 سال قبل گفت: به گفته ریش سفیدان، ...
- » حدود 1 سال قبل گفت: درود بر شما. چه ...
- » حدود 1 سال قبل گفت: سلام اقای بناری بنده ...
- » بيش از 2 سال قبل گفت: لطفاً عکس جدید بزارید ...
- » بيش از 2 سال قبل گفت: سلام آقای بناری فوتبالیستهای ...
- » بيش از 2 سال قبل گفت: با سلام و تشکر ...
- » بيش از 2 سال قبل گفت: درود جناب بناری عزیز ...
خوش آمديد
پيام ها و دلنوشته هاي كاربران
- » چه خواهم کرد بعد از تو ... (بيش از 7 سال قبل)
- » *************************** غمت پیرم نموده درجوانی نکردم ... (بيش از 7 سال قبل)
- » *************************** دل شـوریده ام دارد هــوایت ... (بيش از 7 سال قبل)
- » شعرامام زمان گفتم به مهدی برمن ... (بيش از 7 سال قبل)
- » پانهاده خاطرم در کوچه های یاد ... (بيش از 8 سال قبل)
- » " شعر بلکمی" محلی بلکمی ریشه ... (بيش از 8 سال قبل)
- » مگر چگونه زندگي ميکنيم که تا ... (بيش از 8 سال قبل)
- » سلام وخسته نباشی خدمت اقای بناری ... (بيش از 8 سال قبل)
- » باسلام و خسنه باشید به مدیر ... (بيش از 8 سال قبل)
- » اینجا دلِ دریاست و خیزابِ عدیده ... (بيش از 9 سال قبل)
با سلام و تشكر از حضور شما
بازدید
-
بازدید امروز: 254
بازدید دیروز: 1574
بازدید کل: 11388425
افراد آنلاین: 7